معنی entraîné
entraîné
آموزش دیده
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با entraîné
entraîner
entraîner
آموزِش دادَن، قَطار، مُرَبّی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
entrain
entrain
سَرزِندِگی، پُر جُنب و جوش
دیکشنری فرانسوی به فارسی