معنی entrain
entrain
سرزندگی، پر جنب و جوش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با entrain
Restrain
Restrain
مَحدود کَردَن، مَهار کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
entraîné
entraîné
آموزِش دیدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
entrada
entrada
وُرُود، وُرُودی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
extrair
extrair
اِستِخراج کَردَن، اِستِخراج کُنید، مَعدَن اِستِخراج کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
entrada
entrada
وُرُود، مَمنوع اَست
دیکشنری پرتغالی به فارسی
entrare
entrare
وارِد شُدَن، وارِد کُنید
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Ingrain
Ingrain
جُدا کَردَن، غُدِّه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Strain
Strain
زور زَدَن، کُرنِش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
entrar
entrar
وارِد شُدَن، وارِد کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی