معنی enrouler
enrouler
پیچیدن، رول کردن، مارپیچ کردن، نخ ریختن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با enrouler
dérouler
dérouler
باز کَردَن رول ها، گُشودَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
entourer
entourer
اِحاطِه کَردَن، را اِحاطِه کُنَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
enrollar
enrollar
پیچیدَن، رول، مارپیچ کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
enrôler
enrôler
ثَبتِ نام کَردَن، نام نِویسی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
enrolar
enrolar
مارپیچ کَردَن، حَلقِه کَردَن، فِر کَردَن، پیچیدَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
rouler
rouler
غَلتیدَن، رول کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی