معنی empalement
empalement
نیزه زدن، به چوب بست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با empalement
Impalement
Impalement
نِیزِه زَدَن، بِه چوبِه اَنداختَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
emplacement
emplacement
مَکان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
empalamento
empalamento
نِیزِه زَدَن، بِه چوب بَست
دیکشنری پرتغالی به فارسی
amplement
amplement
بِه طُورِ وَسیع، بِه اَندازِه کافی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Implement
Implement
اِجرا کَردَن، پیادِه سازی کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی