معنی élever
élever
پرورش دادن، بالا بردن، تولید مثل کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با élever
Clever
Clever
هوشمَند، باهوش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
clever
clever
هوشمَند، باهوش
دیکشنری آلمانی به فارسی
lever
lever
بالا بُردَن، بالابَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
s'élever
s'élever
بَرخاستَن، بَرخیز، بُلَند ایستادَن، مِقدار داشتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
prever
prever
پیش بینی کَردَن، پیش بینی کُند
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
épeler
épeler
تَرکیب کَردَن، طِلِسم، هِجّی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
enlever
enlever
آدَم رُبایی کَردَن، بَرایِ حَذف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
prélever
prélever
مالیات گِرِفتَن، گِرِفتَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
elevar
elevar
بالا بُردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی