معنی éclater
éclater
تکّه تکّه شدن، ترکیدن، صدای انفجار دادن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با éclater
écraser
écraser
فِشُردَن، خُرد کَردَن، لَهو کَردَن، لِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
écouter
écouter
گوش دادَن، گوش کُن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
éclairer
éclairer
آگاه کَردَن، رُوشَن کَردَن، دِرَخشان شُدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
déclarer
déclarer
اِعلام کَردَن، اِعلام کُنَد، بَیان کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dilater
dilater
گُستَرِش دادَن، گُستَرِش دَهید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
éclaté
éclaté
شِکَستِه، تَرکیدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
éclat
éclat
تابِش، دِرَخشِش، دِرَخشَندِگی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
later
later
دیرتَر، بَعداً
دیکشنری هلندی به فارسی