معنی éclaté
éclaté
شکسته، ترکیدن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با éclaté
éclat
éclat
تابِش، دِرَخشِش، دِرَخشَندِگی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
clarté
clarté
وِضاحَت، وُضوح
دیکشنری فرانسوی به فارسی
écrasé
écrasé
فِشُردِه، خَرد شُدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
éclater
éclater
تِکِّه تِکِّه شُدَن، تَرکیدَن، صِدایِ اِنفِجار دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
éclairé
éclairé
آگاه، رُوشَن شُدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی