معنی démonter
démonter
پیاده شدن، جدا کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با démonter
démontrer
démontrer
نِشان دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
démanger
démanger
خارِش داشتَن، خارِش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
déporter
déporter
اِخراج کَردَن، تَبعِید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dénoncer
dénoncer
خِیانَت کَردَن، مَحکوم کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dérouter
dérouter
سَردَرگُم کَردَن، گیج کَردَن، مُتَحَیِّر کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
détoner
détoner
اِنفِجار کَردَن، مُنفَجِر کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
monter
monter
بالا بُردَن، بالا رَفتَن، سَواری کَردَن، صُعود کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی