معنی démarrer
démarrer
راه اندازی کردن، برای راه اندازی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با démarrer
redémarrer
redémarrer
دُوبارِه شُروع کَردَن، راه اَندازی مُجَدَّد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
démanger
démanger
خارِش داشتَن، خارِش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
désarmer
désarmer
اَز اَسلَحِه خالی کَردَن، خُلعِ سِلاح، بی سِلاح کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
déterrer
déterrer
اَز خاک دَرآوَردَن، کَندَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
amarrer
amarrer
پارک کَردَن، لَنگَر اَنداختَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی