معنی déchiré
déchiré
پاره پاره، پاره شده
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با déchiré
décrire
décrire
تَصوِیر کِشیدَن، تَوصِیف کُنید، تَوصِیف کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
déchirer
déchirer
بُریدَن، پارِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
décharné
décharné
لاغَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
décimé
décimé
ویران شُدِه، اَز بِین رَفتِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
décidé
décidé
بی تَردِید، تَصمِیم گِرِفت
دیکشنری فرانسوی به فارسی