معنی décharger
décharger
بارگیری را متوقّف کردن، تخلیه، تخلیه کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با décharger
recharger
recharger
شارژ مُجَدَّد، بارگُذاری مُجَدَّد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
déchaîner
déchaîner
آزاد کَردَن، رَها کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
échanger
échanger
تَعویض کَردَن، بَرایِ مُبادِلِه، مُبادِلِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
déclarer
déclarer
اِعلام کَردَن، اِعلام کُنَد، بَیان کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
déchirer
déchirer
بُریدَن، پارِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
charger
charger
بار دادَن، بار، بار سَنگین کَردَن، بارگُذاری کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی