معنی croisé
croisé
عرضی، متقاطع، عبوری شده
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با croisé
froissé
froissé
چُروک، مُچَالِه شُدِه، چُروک دار، چُروکیدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
choisi
choisi
اِنتِخابی، اِنتِخاب شُدِه اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
croûté
croûté
خوشِه ای، پوستِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
croire
croire
باوَر کَردَن، باوَر کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
irisé
irisé
رَنگین و دِرَخشان، رَنگین کَمانی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
brisé
brisé
دِل شِکَستِه، نَسِیم، شِکَستِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
trois
trois
سِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
prisé
prisé
اَرزِشمَند، سوکِت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rosé
rosé
صورَتی
دیکشنری فرانسوی به فارسی