معنی coordonner
coordonner
هماهنگ کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با coordonner
bourdonner
bourdonner
زَنبور زَدَن، وِزوِز
دیکشنری فرانسوی به فارسی
couronner
couronner
تاج گُذاشتَن، تاج
دیکشنری فرانسوی به فارسی
coordonné
coordonné
هَماهَنگ، هَماهَنگ شُدِه اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ordonner
ordonner
تَرتِیب دادَن، سِفارِش دَهید، فَرمان دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی