معنی contusionner
contusionner
داغ کردن، کبودی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با contusionner
contusionné
contusionné
آسیب دیدِه، کَبود شُدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
contusione
contusione
داغ کَردَن، کَبودی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی