معنی connotation
connotation
معنی ضمنی، مفهوم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با connotation
Konnotation
Konnotation
مَعنی ضِمنی، مَفهوم
دیکشنری آلمانی به فارسی
Connotation
Connotation
مَعنی ضِمنی، مَفهوم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
consolation
consolation
تَسَلِّی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
connotación
connotación
مَعنی ضِمنی، مَفهوم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
connotazione
connotazione
مَعنی ضِمنی، مَفهوم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
connotatie
connotatie
مَعنی ضِمنی، مَفهوم
دیکشنری هلندی به فارسی