معنی clair
clair
شفّاف، روشن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با clair
cair
cair
مایِع
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
cair
cair
اُفتادَن، سُقوط کَردَن، زَمین خُوردَن، بِه زَمین اُفتادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی