معنی boucher
boucher
قصّابی کردن، قصّاب، گرفتگی کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با boucher
boucler
boucler
خَم کَردَن، حَلقِه زَدَن، فِر کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
toucher
toucher
لَمس کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
gaucher
gaucher
چَپ دَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bourrer
bourrer
پُر کَردَن، چیزهای، چَپاندَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
faucher
faucher
چَمَن زَدَن، چَمَن زَنی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Touched
Touched
لَمس شُدِه، مُورِد لَمس قَرار گِرِفتِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
douchen
douchen
باران باریدَن، دوش گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
rocher
rocher
سَنگی بودَن، سَنگ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
louche
louche
مَشکوک
دیکشنری فرانسوی به فارسی