معنی assembler
assembler
جمع کردن، جمع آوری کنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با assembler
rassembler
rassembler
جَمع آوَری کَردَن، جَمع آوَری کُنید، راندَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
réassembler
réassembler
دُوبارِه جَمع کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ressembler
ressembler
شَباهَت داشتَن، شَبیه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
assimiler
assimiler
جَذب کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Assemble
Assemble
جَمع کَردَن، جَمع آوَری کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
sembler
sembler
بِه نَظَر رِسیدَن، بِه نَظَرِ می رِسَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی