abranger abranger شامِل کَردَن، را دَر بَر می گیرَد، دامَنِه داشتَن، پوشاندَن دیکشنری پرتغالی به فارسی
déranger déranger بی نَظمی ایجاد کَردَن، مُزاحِم شُدَن، زَحمَت دادَن، مُزاحِمَت کَردَن، مُضطَرِب کَردَن دیکشنری فرانسوی به فارسی