معنی aligner
aligner
رد شدن، تراز کردن، هم راستا کردن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با aligner
aliéner
aliéner
بیگانِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
réaligner
réaligner
هَمراستا کَردَن، تَنظِیم مُجَدَّد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
saigner
saigner
خون ریختَن، خونریزی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
assigner
assigner
واگُذار کَردَن، اِختِصاص دَهَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
soigner
soigner
پَرَستاری کَردَن، دَرمان، مُراقِبَت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
alienar
alienar
بیگانِه کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
asignar
asignar
اِختِصاص دادَن، اِختِصاص دَهَد، واگُذار کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
alinear
alinear
رَد شُدَن، تَراز کَردَن، هَم راستا کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
éloigner
éloigner
بیگانِه کَردَن، دور شُدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی