معنی affilier
affilier
وابسته کردن، وابسته
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با affilier
affliger
affliger
آزُردِه کَردَن، مُبتَلا شُدَن، آزار دادَن، رَنجاندَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
affirmer
affirmer
اِدِّعا کَردَن، تَایید، تَأیید کَردَن، مُحکَم کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
afficher
afficher
نَمایِش دادَن، نَمایِش دادِه شَوَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
officier
officier
قِضاوَت کَردَن، اَفسَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
familier
familier
عامیانِه، آشِنا
دیکشنری فرانسوی به فارسی
affilare
affilare
تیز کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Offizier
Offizier
اَفسَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
officier
officier
اَفسَر
دیکشنری هلندی به فارسی
affixer
affixer
چَسباندَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی