معنی abonder
abonder
فراوان بودن، فراوان است
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با abonder
aborder
aborder
بَررَسی کَردَن، فُرود آمَدَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
absondern
absondern
جُدا کَردَن، تَرَشُّح کُنَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
gronder
gronder
غُرِّش کَردَن، سَرزَنِش کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
amender
amender
اِصلاح کَردَن، اِصلاح کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inonder
inonder
سِیلاب آوَردَن، سیل، غَرق کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
abundar
abundar
فَراوان بودَن، فَراوان اَست
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
abordar
abordar
مُبارِزِه کَردَن، مُقابَلِه با، مُواجَهَه کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
atender
atender
نِگَهداری کَردَن، شِرکَت کُنَند
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
abordar
abordar
مُواجَهَه کَردَن، رویکَرد، بَررَسی کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی