معنی تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
重新定义
تصویر تعریف مجدد کردن
دیکشنری فارسی به چینی
واژههای مرتبط با تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
Redefine
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
переопределить
دیکشنری فارسی به روسی
تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
neu definieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
переосмислити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
zdefiniować na nowo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
redefinir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
ridefinire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
redefinir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تعریف مجدد کردن
تعریف مجدد کردن
redéfinir
دیکشنری فارسی به فرانسوی