معنی بستری کردن
بستری کردن
住院
تصویر بستری کردن
دیکشنری فارسی به چینی
واژههای مرتبط با بستری کردن
بستری کردن
بستری کردن
مریض را خواباندنخواباندن بیمار در بیمارستان
فرهنگ لغت هوشیار
بستری کردن
بستری کردن
Hospitalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بستری کردن
بستری کردن
госпитализировать
دیکشنری فارسی به روسی
بستری کردن
بستری کردن
ins Krankenhaus einweisen
دیکشنری فارسی به آلمانی
بستری کردن
بستری کردن
госпіталізувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بستری کردن
بستری کردن
hospitalizować
دیکشنری فارسی به لهستانی
بستری کردن
بستری کردن
hospitalizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بستری کردن
بستری کردن
ricoverare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بستری کردن
بستری کردن
hospitalizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی