جدول جو
جدول جو

معنی فرسوده

فرسوده
بوسیدہ , پھٹا ہوا , پریشان حال , بوسیدہ , گھسا ہوا , تھکا ہوا
تصویری از فرسوده
تصویر فرسوده
دیکشنری فارسی به اردو

واژه‌های مرتبط با فرسوده

فرسوده

فرسوده
ساییده، کهنه کرده، پوسیده، زدوده، محو کرده، کاسته کم کرده، پایمال گردیده، آزار رسیده آزرده
فرهنگ لغت هوشیار

فرسوده

فرسوده
کهنه و پوسیده، نابود شده، کنایه از خسته و ناتوان، کنایه از سال خورده، کنایه از کاهش یافته
فرسوده
فرهنگ فارسی عمید