جدول جو
جدول جو

معنی دفع کردن

دفع کردن
распоряжаться , выгружать , выделять , отгонять
تصویری از دفع کردن
تصویر دفع کردن
دیکشنری فارسی به روسی

واژه‌های مرتبط با دفع کردن

دفع کردن

دفع کردن
پس زدن، پس راندن، پس دادن ریستن، وازدن راندن پس زدن:) دشمن را دفع کرد، (دور کردن، مخالفت کردن منع کردن (دفع)، بیرون کردن (فضولات) :) هر چه خورده بود دفع کرد (، موجب دفع برطرف کننده:) ای باد از آن باده نسیمی بمن آور کان بوی شفا بخش بود دفع خمارم (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار