معنی به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
кланово , племенной
تصویر به طور قبیله ای
دیکشنری فارسی به روسی
واژههای مرتبط با به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
Clannishly, Tribally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
stammesmäßig, tribal
دیکشنری فارسی به آلمانی
به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
племінно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
plemiennie
دیکشنری فارسی به لهستانی
به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
部落地
دیکشنری فارسی به چینی
به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
clânicamente, tribalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
clanico, tribale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
clánicamente, tribualmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
به طور قبیله ای
به طور قبیله ای
clanique, de manière tribale
دیکشنری فارسی به فرانسوی