معنی واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
interceder
تصویر واسطه گری کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
Mediate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
mediar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
pośredniczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
посредничать
دیکشنری فارسی به روسی
واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
посередничати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
bemiddelen
دیکشنری فارسی به هلندی
واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
vermitteln
دیکشنری فارسی به آلمانی
واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
intervenir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
واسطه گری کردن
واسطه گری کردن
mediare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی