معنی مصر
مصر
obstinado, insistente
تصویر مصر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با مصر
مصر
مصر
مرز و سرحد بین دو زمین، ناحیه، شهر
فرهنگ فارسی عمید
مصر
مصر
کسی که در امری اصرار و پافشاری کند، اصرار کننده
فرهنگ فارسی عمید
مصر
مصر
اصرار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
مصر
مصر
اصرار کننده
فرهنگ فارسی معین
مصر
مصر
واقع شونده میان دو چیز، حد میان دو چیز، شهر، جمع امصار
فرهنگ فارسی معین
مصر
مصر
Dogged, Insistent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مصر
مصر
verbissen, beharrlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
مصر
مصر
uparty, nalegający
دیکشنری فارسی به لهستانی
مصر
مصر
упрямый , настойчивый
دیکشنری فارسی به روسی