معنی متوقف کردن متوقف کردن abortar, cessar, descontinuar, parar تصویر متوقف کردن دیکشنری فارسی به پرتغالی
متوقف کردن متوقف کردن از کار انداختن، به درنگ وا داشتن بدرنگ وا داشتن، در محلی ایستانیدن، تعطیل کردن کار یا کارخانه فرهنگ لغت هوشیار
متوقف کردن متوقف کردن przerywać, przestać, zaprzestać, zatrzymywać, zatrzymać دیکشنری فارسی به لهستانی