جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با گرفتار کردن

گرفتار کردن

گرفتار کردن
دچار ساختن، دربند کردن، اسیر کردن، برای مِثال گر گرفتارم کنی مستوجبم / ور ببخشی عفو بهتر کانتقام (سعدی - ۱۴۷)
گرفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید

گرفتار کردن

گرفتار کردن
مبتلی کردن دچار ساختن، در بند کردن مقید کردن: گر گرفتارم کنی مستوجبم ور ببخشی عفو بهتر کانتقام. (گلستان)، اسیر کردن برده کردن: آنرا که بکین جستن تو دست همی سود سلطان جهان کرد بدست تو گرفتار. (فرخی)، صید کردن شکار کردن، عاشق کردن دلباخته ساختن: کس دل باختیار بمهرت نمیدهد دامی نهاده یی و گرفتار میکنی. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار