معنی گشت زدن
گشت زدن
fazer um cruzeiro, patrulhar
تصویر گشت زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با گشت زدن
گشت زدن
گشت زدن
سیر کردن تفرج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گشت زدن
گشت زدن
سیر کردن، گردیدن، گردش کردن
فرهنگ فارسی معین
گشت زدن
گشت زدن
Cruise, Patrol
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گشت زدن
گشت زدن
eine Kreuzfahrt machen, patrouillieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
گشت زدن
گشت زدن
płynąć na rejs, patrolować
دیکشنری فارسی به لهستانی
گشت زدن
گشت زدن
ходить на круизе , патрулировать
دیکشنری فارسی به روسی
گشت زدن
گشت زدن
відправитися в круїз , патрулювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گشت زدن
گشت زدن
hacer un crucero, patrullar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گشت زدن
گشت زدن
faire une croisière, patrouiller
دیکشنری فارسی به فرانسوی