معنی سوار شدن
سوار شدن
embarcar
تصویر سوار شدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با سوار شدن
سوار شدن
سوار شدن
بر مرکبی نشستن و از جایی به جایی رفتن رکوب
فرهنگ لغت هوشیار
سوار شدن
سوار شدن
بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن، برنشستن
فرهنگ فارسی عمید
سوار شدن
سوار شدن
Board
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سوار شدن
سوار شدن
садиться
دیکشنری فارسی به روسی
سوار شدن
سوار شدن
einsteigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
سوار شدن
سوار شدن
сідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سوار شدن
سوار شدن
wsiadać
دیکشنری فارسی به لهستانی
سوار شدن
سوار شدن
登上
دیکشنری فارسی به چینی
سوار شدن
سوار شدن
salire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی