معنی دست و پا زدن
دست و پا زدن
divagar, atrapalhar
تصویر دست و پا زدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با دست و پا زدن
دست و پا زدن
دست و پا زدن
Flounder, Fumble
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دست و پا زدن
دست و پا زدن
барахтаться , нащупывать
دیکشنری فارسی به روسی
دست و پا زدن
دست و پا زدن
taumeln, stochern
دیکشنری فارسی به آلمانی
دست و پا زدن
دست و پا زدن
барахтатися , спотикатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
دست و پا زدن
دست و پا زدن
targać się, gubić (gubiąc)
دیکشنری فارسی به لهستانی
دست و پا زدن
دست و پا زدن
摇摆 , 摸索
دیکشنری فارسی به چینی
دست و پا زدن
دست و پا زدن
barcollare, fare pasticci
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
دست و پا زدن
دست و پا زدن
estar a la deriva, torpezar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
دست و پا زدن
دست و پا زدن
patauger, tâtonner
دیکشنری فارسی به فرانسوی