معنی خونین کردن
- خونین کردن
- ensanguentar
واژههای مرتبط با خونین کردن
خونین کردن
- خونین کردن
- Bloody
خونین کردن
- خونین کردن
- кровавить
خونین کردن
- خونین کردن
- blutig machen
خونین کردن
- خونین کردن
- кровоточити
خونین کردن
- خونین کردن
- zalać krwią
خونین کردن
- خونین کردن
- 使流血
خونین کردن
- خونین کردن
- insanguinare
خونین کردن
- خونین کردن
- ensangrentar
خونین کردن
- خونین کردن
- ensanglanter
