معنی تصادف کردن
تصادف کردن
colidir
تصویر تصادف کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
واژههای مرتبط با تصادف کردن
تصادف کردن
تصادف کردن
بهم برخوردن، پیش آمدن اتفاق افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصادف کردن
تصادف کردن
Collide
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصادف کردن
تصادف کردن
сталкиваться
دیکشنری فارسی به روسی
تصادف کردن
تصادف کردن
kollidieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصادف کردن
تصادف کردن
зіткнутися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصادف کردن
تصادف کردن
zderzać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصادف کردن
تصادف کردن
碰撞
دیکشنری فارسی به چینی
تصادف کردن
تصادف کردن
collidere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصادف کردن
تصادف کردن
chocar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی