معنی اصلاح کردن اصلاح کردن emendar, consertar, retificar, reformar, barbear تصویر اصلاح کردن دیکشنری فارسی به پرتغالی
اصلاح کردن اصلاح کردن به سامان آوردن، سر و سامان دادن، درست کردن، تراشیدن یا کم کردن موی سر و صورت، نیکو کردن، صحیح کردن عبارت، درست کردن نوشته ای، مرمت کردن، تعمیر کردن، رفع اختلاف کردن، سازش دادن میان دیگران، آشتی کردن با هم فرهنگ فارسی عمید