معنی باز کردن باز کردن otwierać, rozpiąć, rozkładać, rozwinąć تصویر باز کردن دیکشنری فارسی به لهستانی
باز کردن باز کردن مقابلِ بستن، گشودن، وا کردن، کنایه از آمادۀ کار کردن، دایر کردن، کنار رفتن، گشودن گره، کنایه از به روشنی بیان کردن یک مطلب پیچیده، روشن کردن رادیو یا تلویزیون، گشودن راه، اصلاح موی سر یا صورت، عزل کردن، منهدم کردن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر فرهنگ فارسی عمید