معنی قطع کردن قطع کردن amputeren, hakken, loskoppelen, onderbreken تصویر قطع کردن دیکشنری فارسی به هلندی
قطع کردن قطع کردن بریدن جداکردن گسستن زدودن انداختن بریدن جدا کردن: شاخه درخت را قطع کرد، حذف کردن انداختن: در اول بیت حرفی از اول آن قطع کنند فرهنگ لغت هوشیار