معنی عمل کردن عمل کردن handelen, reizen, functioneren, bedienen تصویر عمل کردن دیکشنری فارسی به هلندی
عمل کردن عمل کردن انجام دادن رفتار کردن انجام دادن: اقبال تو بلندی نمود و خدای تعالی به مصلحت خود عمل کرد فرهنگ لغت هوشیار