معنی گله کردن
- گله کردن
- radunarsi, brontolare
واژههای مرتبط با گله کردن
گله کردن
- گله کردن
- شکوه کردن، شکایت کردن
گله کردن
- گله کردن
- شکایت کردن شکوه کردن: پس (طبیب) پیش پیغمبر آمد علیه السلام گله کرد که مرین بنده را برای معالجت اصحاب بخدمت فرستاده اند و در این مدت کسی التفاتی نکرد
گله کردن
- گله کردن
- Flock, Grumble
گله کردن
- گله کردن
- reunir-se, resmungar
گله کردن
- گله کردن
- sich versammeln, murren
گله کردن
- گله کردن
- gromadzić się, marudzić
گله کردن
- گله کردن
- собираться , ворчать
گله کردن
- گله کردن
- збиратися , бурчати
گله کردن
- گله کردن
- agruparse, gruñir
گله کردن
- گله کردن
- se rassembler, grogner
