معنی متوقف کردن متوقف کردن menggugurkan, berhenti, menghentikan تصویر متوقف کردن دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متوقف کردن متوقف کردن از کار انداختن، به درنگ وا داشتن بدرنگ وا داشتن، در محلی ایستانیدن، تعطیل کردن کار یا کارخانه فرهنگ لغت هوشیار
متوقف کردن متوقف کردن przerywać, przestać, zaprzestać, zatrzymywać, zatrzymać دیکشنری فارسی به لهستانی