معنی مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
memerankan
تصویر مرحله گذاشتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
واژههای مرتبط با مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
Stage
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
encenar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
auf die Bühne stellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
wystawić na scenę
دیکشنری فارسی به لهستانی
مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
поставить на сцену
دیکشنری فارسی به روسی
مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
поставити на сцену
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
op het podium zetten
دیکشنری فارسی به هلندی
مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
poner en escena
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
mettre en scène
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مرحله گذاشتن
مرحله گذاشتن
mettere in scena
دیکشنری فارسی به ایتالیایی