معنی قطع کردن قطع کردن mengamputasi, memotong, memutuskan, menghentikan تصویر قطع کردن دیکشنری فارسی به اندونزیایی
قطع کردن قطع کردن بریدن جداکردن گسستن زدودن انداختن بریدن جدا کردن: شاخه درخت را قطع کرد، حذف کردن انداختن: در اول بیت حرفی از اول آن قطع کنند فرهنگ لغت هوشیار