معنی سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
mengorganisir
تصویر سازماندهی کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
واژههای مرتبط با سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
Organize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
организовать
دیکشنری فارسی به روسی
سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
organisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
організовувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
organizować
دیکشنری فارسی به لهستانی
سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
组织
دیکشنری فارسی به چینی
سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
organizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
organizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
organizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سازماندهی کردن
سازماندهی کردن
organiser
دیکشنری فارسی به فرانسوی