ساده کردن ساده کردن سهل کردن آسان کردن، پاک کردن خالی کردن، اطلس کردن ستردن نقش و نگار، ستردن موی، چیزی را از چیزی جدا کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم فرهنگ لغت هوشیار
ساده کردن ساده کردن سهل کردن، آسان نمودن، پاک کردن، خالی کردن، اطلس کردن، ستردن نقش و نگار، ستردن موی، تراشیدن موی، چیزی را از چیزی جدا کردن مثلاً طلا را از نقره و عسل را از موم فرهنگ فارسی معین