معنی ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
memarkirkan
تصویر ایستگاه کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
واژههای مرتبط با ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
Station
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
ставить на станцию
دیکشنری فارسی به روسی
ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
parken
دیکشنری فارسی به آلمانی
ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
ставити на станцію
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
parkować
دیکشنری فارسی به لهستانی
ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
停车
دیکشنری فارسی به چینی
ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
estacionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
parcheggiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
estacionar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ایستگاه کردن
ایستگاه کردن
stationner
دیکشنری فارسی به فرانسوی