معنی خاموش کردن خاموش کردن לכבות , לכבות , להשתיק , להשתיק , לכבות تصویر خاموش کردن دیکشنری فارسی به عبری
خاموش کردن خاموش کردن قطع کردن جریان برق در وسایل برقی، ساکت کردن، از سخن بازداشتن، از آواز یا گفتار بازداشتن، برای مِثال کسی سیرت آدمی گوش کرد / که اول سگ نفس خاموش کرد (سعدی۱ - ۱۴۵)، فرونشاندن آتش یا چراغ فرهنگ فارسی عمید