معنی گردش کردن
گردش کردن
errer, faire une tournée
تصویر گردش کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
واژههای مرتبط با گردش کردن
گردش کردن
گردش کردن
دور زدن، تفریح کردن، گشتن
فرهنگ فارسی عمید
گردش کردن
گردش کردن
بگشت رفتن تفریح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گردش کردن
گردش کردن
Tour, Roam
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گردش کردن
گردش کردن
vagar, fazer uma turnê
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گردش کردن
گردش کردن
umherirren, eine Tour machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
گردش کردن
گردش کردن
wędrować, podróżować
دیکشنری فارسی به لهستانی
گردش کردن
گردش کردن
блуждать , путешествовать
دیکشنری فارسی به روسی
گردش کردن
گردش کردن
бродити , подорожувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گردش کردن
گردش کردن
vagar, hacer una gira
دیکشنری فارسی به اسپانیایی