معنی جمع کردن جمع کردن aggregieren, sammeln, ernten, mobben, zusammenlegen تصویر جمع کردن دیکشنری فارسی به آلمانی
جمع کردن جمع کردن فلنجیدن گرد آوردن، افزودن گرد کردن اندوختن گرد کردن گرد آوردن: (اموال بسیار جمع کرد)، فراهم کردن غند کردن: (لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیله نقلیه حمل کنند) فرهنگ لغت هوشیار